گفتم این همه اصرار میکنه بذار برم دیگه ای کاش امروز نرفته بودم ای کاش اونجا نرفته بودیم.

قرار بود من باشم و خودشو مریم.نشسته بودیم که یهو گفت وای بچه ها نسیم.همون دوستی که تو چنتا پست پایین تر "سوپرایز." قرار بود مارو با هم روبه رو کنه اما قسمت نشد.تا اینو گفت من بدون لحظه ای مکث کیفمو برداشتمو رفتم بیرون.گفتم سه حالت داره یا داره شوخی میکنه اصن نسیمی نیس یا بازم همش کار خودشه میخواد مارو باهم روبه رو کنه یا همش اتفاقیه.چند دقه بیرون وایسادم دیدم نیومد زنگ زدم بهش که بیا پول میزو بگیر ازم من دارم میرم که گفت صبر کن داریم میایم.رفتم از پشت یه ستون گفتم چمیدونم شاید نسیمم دنبال سرش باشه.

نبود.اتفاقی بوده.خوشال هستم و خداروشکر که من باهاش چشم تو چشم نشدم اما اینکه فرار کردمم همچین خوشال نیسم به خاطرش.

وقتی نسیم بچه هارو دیده اومده جلو گفته شما همین دوتا بودین؟آسمان نبوده؟ اونا هم گفتن نه.بعد گفته من میخواسم قرار بذاریم که با هم و با اسمان بریم بیرون اما فک کنم اسمان نمیاد اصن اونا هم گفتن اره فکر نکنیم اون بیاد بعد گفته اصلا ازش خبر دارین گفتن نه.البته وقتی انقدر واضح ازشون میپرسه شما فقط خودتون دوتایین یعنی اون منو دیدههههههه همون اول.به هرحال خداروشکر که چشم تو چشم نشدیم‌.بچه ها میگن کاملا فهمیده که تو بودی و خیلی ناراحت بود قیافش چون دیده که من چه سریع رفتم اما مطمئنا وقتی بره خونه بعد که فکر کنه خیلیم خوشال میشه میگه ببین چه خوشش نمیاد منو ببینه چرا؟چون من به یه جایی رسیدم و اون یعنی من هیچی نیستم و فرارم فقط به خاطر کنکوره.وگرنه چرا نباید با افتخار بیاد جلو؟خلاصه اینم مثل بقیه پستا اخرش میرسیم به اینکه اسمان فاااااعک یو.

البته داستان جدایی ما یه چیزه دیگه بود. اون بود که بعد اعلام نتایج سال اول با وجودی که رتبش خوب بود با همه و من که دوست صمیمیش بودم قطع رابطه کرد.هیچ وقت نفهمیدم چرا.بعد یه سال پیداش شد با بقیه ارتباطو از سر گرفت اما با من نه.به بقیه میگفت شاید اگر بیاد سمتم تحویل نگیرم به هرحال از این رابطه فقط یه سوال واسه من مونده اینکه اون چرا بی هییییییچ دلیلی یهو رفت وگرنه دیگه نه دلم میخواد دوست شیم نه چیزی.جواب سوالمم وقتی دوست دارم بگیرم که به یه جایی تو زندگیم رسیده باشم که وقتی ازم بپرسه خب تو چیکار کردی نگم درست تو همون نقطه ایم که اخرین بار دیدمت.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها