به من چه که تو از صبح تا شب خوابیو خونه همیشه باید تو سکوت باشه؟

از دستم در رفت صدام بلند شد از خواب پریده میگه وای تپش قلب گرفتم.اصن یه چیزی الان یادم اومد من چی که صدهزار بار با صدای تو قلبم اومد تو دهنم؟؟خوب شد یادم اومدا ناراحت بودم که از دستم در رفته.

مامانمم که هیچوقت حوصلمو نداره همش میگه برو اصن دلش نمیخواد من دورورش باشم پس من چیکار کنم از صب تا شب تو اتاق بشینم؟دو دقه رفتم پیششا که هی گفت بسه دیگه برو منم داشتم میگفتم نه نمیرم که صدام بلند شد و اون بیدار شد

حقش بود با اون دوستم یه هفته میرفتم شهر دانشجوییش خاک به سرم که تا میگه نه منم برمیگردم.


بکشششش اسمان دندت کشششش حقته هرچی میکشی حق خودته.اخه من چیکار کنم که هر پستی مینویسم تهش به این ختم نشه که لعنت بر خودت.

میدونی وقتی به خودم فحش میدم در نهایت قلبم مچاله میشه گفتم که انگار که دو نفر درونم باشه یکیش اون خوده خوبمه یکیش اون که تو این سالا گند زده.البته درون همه همینطوریه.همون نفسای اماره و لوا.اره خلاصه من میخوام به خودم فحش ندم اما همش حس میکنم اگه فحش ندم پرو میشه یه وقت باید به حسابش برسم.اما وقتیم میدم انقدر اون قسمت خوبه نااااراحت میشه واقعا دلم براش میسوزه که انقدر باید فحش بخوره.کلا چیزه عجیبیه.

الان دلم میخواد منتقل شم یه جایی که هیییییچ چیز نباشه درونش یه خلااااااا حالا اگر خدا دوست داره میتونه اونم باشه توش :))بعد من فریز شم تو اون فضا تا هر وقت که دلم خواست.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها